سرخط خبرها

نشان تکلیف آور شهید فرودی

  • کد خبر: ۱۵۲۱۱۴
  • ۰۷ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۱
نشان تکلیف آور شهید فرودی
همان لحظه که در اختتامیه ششمین جشنواره ابوذر، نامم را برای دریافت «نشان شهید فرودی» خواندند، با خودم گفتم تکلیف آور است، بسیار تکلیف آور است.

همان لحظه که در اختتامیه ششمین جشنواره ابوذر، نامم را برای دریافت «نشان شهید فرودی» خواندند، با خودم گفتم تکلیف آور است، بسیار تکلیف آور است. این نشان شهید مهدی فرودی. قلم به خودی خود عهدی دارد که بر شانه سنگینی می‌کند، چه رسد که متبرک شده باشد به دست شهید که دست خداست. این را هم از مفهوم حدیث قدسی «من طلبنی، وجدنی...» وام می‌گیرم که خداوند، خود را دیه و مابه ازای شهید می‌خواند. دست خداست که این همه دست می‌گیرد.

درک همین نسبت است که باید فهمید و نسبتش را با آن تنظیم کرد. نام شهید فرودی هم که به میان می‌آید، حکایت ابعاد گوناگون پیدا می‌کند. یک بعد آن که ما را از حاشیه دور و به متن نزدیک می‌کند، این است که هیچ چیز نباید ما را از حرکت در مسیر هدف بازدارد. هیچ چیز حتی اگر خار‌های غریبه، نیش در پای آدم بزنند یا دشت دوستی، یک دفعه پر از خار‌های مغیلان شود. به کعبه مقصود باید نگاه داشت و گام‌ها را در همین مسیر محکم برداشت.

چنان که رزمندگان و شهدای دیگر نیز چنین مرامی داشتند. آنان اگر باهم به مشکل می‌خوردند، اگر اختلاف، همراهی را «غیرممکن» می‌کرد، آنان نه راه کج می‌کردند، نه از هدف روی برمی تافتند و نه تاروپود اخوت ایمانی را‌ می‌دریدند. فقط خاک ریز خود را عوض می‌کردند. از این «واحد» به آن «واحد» می‌شدند. حتی از این لشکر به لشکر دیگر می‌رفتند، اما از جبهه برنمی گشتند. نسبتشان با انقلاب به هم نمی‌خورد. یک روز، فرمانده بودند و یک روز به عنوان یک بسیجی ساده، لباس رزم می‌پوشیدند. از جهاد و دفاع مقدس قهر نمی‌کردند.

برخلاف اصحاب سیاست که،  چون کسی دیرتر سلامشان کند، به آنان برمی خورد یا دکترشان را در خیر مقدم، مهندس بنویسند، برمی خروشند و قهر می‌کنند. نتیجه هم می‌شود ظرفیت سوزی‌هایی که سازه مورد نیاز انقلاب را‌ می‌سوزاند. ناسازگاری را رونق می‌دهد. معلوم است که کار به کجا خواهد رسید. ما عوارض این نگاه را که ریشه در «خودپرستی» دارد، بار‌ها تحمل کرده ایم. سخت هم هزینه داده ایم. فکر می‌کنم باید بر این خط خودخواهی -که خطایی آشکار است- قلم قرمز بکشیم.

باید خط سبزی را بخوانیم که امثال شهید فرودی، به رفتار خداخواهانه شان تحریر کردند. از انقلاب جدا نشویم حتی اگر کسانی به اسم انقلاب هم با رفتار خود، تیغ شوند در میانمان. ما انقلاب را به اشخاص نشناخته ایم که با نگاه و کلامشان راه خود را عوض کنیم. رفتار اشخاص را باید با شاخصه‌های انقلاب بسنجیم. اگر ناهم خوان بود، چون کتابی باطل به دیوار بکوبیم. همان طور که کسی نمی‌تواند از ایران عزیز بیرونمان کند، از انقلاب عزیز هم نمی‌تواند جدایمان کند.

این منطق شهید فرودی و باکری و رحیمی و خیلی از شهدای دیگر بود. منطقی که باید امروز هم با تأسی از آن، منطقه زندگی خود را شکوفایی بخشیم. باری، نشان شهید فرودی فقط انسان را مدیون نمی‌کند که با یک باره اقدام، ادای دین شود. مکلف می‌کند که تکلیف تا لحظه حیات ادامه می‌یابد که در هر حالت باید برای اقامه آن کوشید. پس امروز که قلم حاج مهدی فرودی را به دست می‌گیرم، باید به مشرب او قلم بزنم. باید به جز حقیقت، به هیچ حساب وکتابی جواب ندهم. باید از انقلاب بنویسم و خوی انقلابی که همواره ملی‌ترین و سازنده‌ترین است. سختی دارد این راه. سخت‌تر از آن هم اینکه باید بکوشم در زندگی به اندازه سعه وجودی به او نزدیک شوم.

فراز‌های زندگی حاج مهدی فرودی

قصه زندگی سردار شهید حاج مهدی فرودی، با تار سختی و پود توکل بافته شده است. به قالی خوش نقشی می‌ماند که چشم فرشتگان را‌ می‌گیرد. او سال ۱۳۳۴ در فردوس زاده می‌شود. دوساله است که پدر را از دست می‌دهد. کلاس چهارم ابتدایی را که‌ می‌خواند، به مشهد می‌آید. در شهر امام رضاست که نگاهش به جهان با جهان بینی مبارزه و جهاد بینا می‌شود. مدرسه، حوزه علمیه، تحصیل و تهذیب و مبارزه‌ای که شش سال ادامه می‌یابد. سه بار به زندان شاه می‌افتد. خط مبارزه را تا انقلاب پی می‌گیرد و از فردای پیروزی، خودش را وقف انقلاب می‌کند. به قول خودش، هرجا که احساس کردم به وجودم نیاز است، در صحنه حاضر شدم و هرجا به من نیازی نبود، در گوشه‌ای بی هیاهو نشستم.

با شروع جنگ تحمیلی در جبهه و در کسوت گوناگون، از فرماندهی در جایگاه‌های مختلف تا معاونت لشکر ۵ نصر، از مسئولیت‌های ستادی گرفته تا بسیجی ساده، حضور داشتم. زمانی که از ریاست ستاد استعفا کردم، برای خیلی‌ها قابل درک نبود. پرسیدند: چرا؟ در پاسخ برایشان نوشتم: فاصله زیاد ستاد تا شهادت، باعث دل سردی و رنجش شده بود. حاج مهدی در سال۱۳۶۲ از سپاه رفت، در اواخر سال ۱۳۶۲، از طرف اطلاعات نخست وزیری مأمور شد به هندوستان برود. از هندوستان که بازگشت، چند ماهی را صرف نوشتن گزارش و کار در رادیو کرد، اما شهر را تاب نیاورد و دوباره راهی جبهه‌ها شد.

در عملیات «بدر» مجروح شد و به «مشهد» بازگشت. بار دیگر به رادیو رفت. در همین سال، با دعوت به همکاری در ستاد حج و زیارت، به مکه مشرف شد. در سال ۱۳۶۴ عملیات والفجر ۸ از راه می‌رسد و واحد اطلاعات عملیات او را می‌خواند. به فاصله یک ساک بر داشتن، طول کشید تا راهی شد. در حین عملیات باز هم مجروح شد. اما زخم‌ها کوچک‌تر از آن بود که او را در شهر نگه دارند. سرانجام در سحرگاه ۵ دی ۱۳۶۵ در گرماگرم عملیات کربلای ۴، هنگام حمل پیکر شهدا و مجروحان به پشت خاک ریز، کربلای خود را یافت و در عاشورای معرفتی خویش، به کاروان سیدالشهدا (ع) پیوست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->